محمد جواد صحافی: حسین علیزاده استاد موسیقی ایرانی ؛ در روزهای یازدهم و دوازدهم مهرماه به همراه گروه هم آوایان کنسرتی را برگزار نمودند . کنسرتی که انتقاداتی در پی داشت ونتوانست انتظارات علاقه مندان به ایشان و موسیقی ایرانی را برآورده نماید . خالق نی نوا و ترکمن این بار در کنسرتی که انتظارات بیشتری از ایشان میرفت با گروهی متشکل از پانزده هنرمند بر روی صحنه رفت .
علیزاده ، پژمان حدادی ، علی بوستان ، سیامک جهانگیری ،سینا جهان آبادی ،بهنام سامانی ، نگاربوبان ،پریچهر خواجه ، رادمان توکلی ،سیاوش برهانی و محمد انشایی را به عنوان تیم نوازندگی گروه همراه خود نمود و صبا حسینی ، راحله برزگری ، پوریا اخواص و محمد معتمدی را نیز در مقام خوانندگان گروه به این لیست اضافه نمود . اگرچند در میان این چهار خواننده صدایی جز صدای محمد معتمدی شنیده نمیشد ،
بخش اول شامل مجموعه قطعاتی آذری با اشعاری از ملا محمد فضولی به همین زبان بود ، قطعاتی که پیشتر توسط ایشان و نصراله ناصح پور در آلبوم سرودهای آذربایجان با همراهی گروههای عارف و شیدا اجرا گردیده بود اما اینبار با تنظیمی بهتر و باکیفیت صدای بالاتر ؛ اما در این میان تفاوت عمده ای بین نصراله ناصح پور و محمد معتمدی وجود دارد ، ناصح پور هنرمندیست زاده اردبیل که آشنایی کاملی با زبان آذری دارد در صورتی که معتمدی با علم به اینکه دارای قدرت بالایی در آواز است از داشتن این فاکتور مهم بی نصیب است . باید به صراحت بیان نمود محمد معتمدی برای اجرای بخش اول کنسرت به هیچ وجه گزینه مناسبی نبود ، جدای از تنظیم بسیار عالی جناب علیزاده و هنرنمایی زیبا و مثال زدنی هنرمندان گروه علی الخصوص علی بوستان ، عدم توانایی خواننده در اجرای اشعار آذری به دلیل نداشتن آشنایی کامل این خواننده کاشانی ( که دارای لهجه ای منحصر بفرد میباشد ) با این زبان و سعی وی در اجرای هرچه بهتر این کار با اعمال حرکاتی اضافه ، نه تنها ارائه وی را بهتر نمیکرد که عملا مخاطبان آذری زبانی را که تسلط و آشنایی کافی با زبان آذری را داشتند به دلیل عدم بیان صحیح کلمات توسط ایشان و متعاقبا عدم درک معنی و مفهوم شعر توسط مخاطب شدیدا آزار میداد .
فشاری که خواننده در این بخش برای اجرای هرچه بهتر قطعات بر خود وارد می نمود حتی بر روی تحریرهای وی نیز اثر گذاشته و نوع تحریرهایش نیز به شکلی متفاوت به گوش مخاطب میرسید .
اجرای ترانه های آذری توسط خوانندگان فارس زبان مسئله ای نیست که اولین بار شاهد آن بوده باشیم در سنوات گذشته نیز برخی خوانندگان فارس زبان اقدام به انجام چنین اجراهایی کرده و عملا نتیجه مناسبی نیز دریافت ننموده اند ؛ دلیل آن نیز عدم توانایی این خوانندگان در اجرای صحیح همه آکسانها و نقطه گذاریهای موجود در زبان آذریست ، همین امر سبب بروز اشتباهاتی میگردد که با تغییر معنای واژگان در صورت درک آنها کمی مضحک به نظر می آید . نگارنده به عنوان نمونه اشاره به اشتباهاتی دارد که در حین اجرای قطعه ساری گلین رخ داد . خواننده در بخشی از واژه Olsoun به معنای "بشود" بجای Ölsoon به معنای " بمیرد " استفاده میکند و یا در بخشی دیگر بجای استفاده از واژه Üzuni به معنای " صورتش " ، واژه oozooni به معنای " درازا " را تلفظ می نماید.به اعتقاد نگارنده اجرای موسیقی آذری ، آنهم به اندازه ای که نیمی از زمان برنامه را از آن خود نماید در کلانشهری همانند تهران که ساکنین اش به زبان فارسی تکلم نموده و بیش از هفتاد درصد جمعیت اش شناختی از هیچ زبان دیگری غیر از فارسی را ندارند اشتباه بود . با این حال اگر جناب استادعلیزاده اصرار براجرای قطعات آذری داشتند چه زیبا بود که این اجرا توسط خواننده ای آذری زبان انجام میگردید تا کیفیت اثر بالاتر رفته و ارزش والای کار ایشان بیش از پیش نمایان گردد . بیاد داشته باشیم در اینجا سخن نگارنده بر سر چرایی اجرا به زبان آذری نیست ، و هدف از درج این سطور انتظاریست که از جناب علیزاده میرفت و در بخش اول آن برآورده نگردید .
اما در بخش دوم کنسرت که اختصاص به اجرای برنامه فارسی داشت اشعاری از سلمان ساوجی ، مولانا ، شهریار و نیما یوشیج اجرا گردید ، آنچه بیش از همه برای مخاطبین ونگارنده دلچسب بود بداهه نوازی استاد علیزاده در بخش دوم با ساز شور انگیز و زخمه هایش بر این ساز بود که در نهایت ظرافت و زیبایی روح و جان آدمی را نوازش میداد ، در بخش دوم نیز معتمدی با قطعه موسیقی " سماع " بر روی شعری از سلمان ساوجی آغاز گر این بخش بود ، در این قسمت از برنامه استفاده از اشعار فارسی ،مخاطب فارس زبان را به شنیدن ادامه برنامه راغب تر مینمود
در ادامه نوبت به قطعه مثنوی بر روی شعری از حضرت مولانا و سپس بداهه نوازی استاد علیزاده با شور انگیز بود . بداهه نوازی ها در هر دو بخش زیبا و مثال زدنی بودند ، سینا جهان آبادی نوازنده کمانچه و پریچهر خواجه نوازنده قانون در بخش اول و به خوبی از عهده این وظیفه بر آمدند ، صدای ساز پریچهر خواجه نیز بر خلاف روال اکثر کنسرتهایی که در آن از ساز قانون استفاده میگردد در بخش اول نیز نمایان بود که حاکی از آهنگسازی و تنظیم بجا برای سازها و نوازندگان گروه داشت . علیزاده نیز که تبحرش نیازی به بیان ندارد با شور انگیز خود در بخش دوم دلبری نمود ؛
نغمه جان سوز بر روی شعری از شهریار و هنگام از نیما یوشیج دو قطعه بعدی بودند که پس از بداهه نوازی علیزاده نوبت به اجرای آنها رسید ؛ اجرای خواننده دیگر این گروه پوریا اخواص در این دو قطعه بیش از سایر قطعات مشخص بود ؛ وی حدود چند ثانیه بیش از سایر قطعات آواز خواند !نوازندگی پریچهر خواجه و هنرنمایی ایشان نیز در قطعه نغمه جان سوز تحسین بر انگیز بود ، اگرچند قانون سهم بیشتری را در تک نوازیها به خود اختصاص داده بود . " هنگام " نام قطعه بعدی بود ، فضای موجود در موسیقی حاکم بر این قطعه از نوعی تعلیق برخورداربود که این خود باعث میگردید تا هضم موسیقی برای مخاطب به نسبت قطعات قبل سنگین تر باشد ، از آنجا که این قطعه جزو قطعات پایانی این کنسرت محسوب میگشت ، خستگی را در چشمان مخاطبین میشد تماشا نمود . لازم به بیان است نوع شعر انتخابی در این قطعه موسیقی ایجاب می نمود تا فضای تنهایی و ترس در ذهن مخاطب تجسم گردد . در این بخش سهم پاشا هنجنی در ایجاد این فضا محسوس بود ، نوع نوازندگی و هنرنمایی هنجنی در این موسیقی مثال زدنی بود ،
اما آخرین بخش این کنسرت تصنیفی بود با آهنگی متفاوت ، بنام باده توئی ... ، اگر چند این قطعه موسیقی از آوازهای جمعی چهار صدایی بیش از سایر قطعات بهره مند بود اما عدم تناسب شعر و موسیقی ، عملا شعر را از معنی و مفهوم خود بدور نموده و منظور شاعر را به هیچ وجه به مخاطب القا نمی کرد . اینگونه از شعر استنباط میگردد که حضرت مولانا یار خود را با زبانی ملتمسانه مورد نوازش قرار داده و خود را در برابر وی عاجز و درمانده می نمایاند ... اگر چند ریتم شعر نیز کمی تند بوده و کلمات مترداف در فواصل کوتاه پیاپی در شعر استفاده میگردند ولیکن میتوان همین کلمات را در غالب یک موسیقی آرام که نشان از وابستگی معشوق به عاشق دارد نیز بیان نمود . علیزاده در این تصنیف دقیقا عکس عمل نموده و موسیقی را باتند ترین ریتم ممکن با شعر در آمیخته است، تصور نگارنده پس از شنیدن این قطعه موسیقی آن بود که عاشق ،با تازیانه ای بر دست بر پیکرمعشوق خود با نهایت قدرت میکوبد و در حین این شکنجه ، وی را مدح نیز نموده و انتظار آنرا دارد که خواجه وی را نگاه دارد !. هر قدر که حس پویایی و جنبش در این ترانه موج میزد وهمانند سایر آثار علیزاده مهر وی بر این قطعه کوبیده شده ، به همان اندازه از عدم تناسب شعر و موسیقی در رنج و عذاب بود .
آنچه در این کنسرت باعث تعجب نگارنده و عده بسیاری از شرکت کنندگان گردید تاکید حسین علیزاده به استفاده از محمد معتمدی در اجرای تمام قطعات علیرغم وجود چهار خواننده و بهره گیری از حضور خواننده ای دیگر این گروه ، پوریا اخواص بود ؛ با اینکه اخواص از صدای منحصر بفردی برخوردار بوده و دارای سابقه ای طولانی در آواز خوانی است و بطور مستقل چندین آلبوم موسیقی نیز روانه بازار نموده ، در این کنسرت آنطور که باید از حضورش به عنوان خواننده گروه استفاده نگردید . شاید بتوان اخواص و علی بوستان را افرادی دانست که از قدیمی ترین اعضای این گروهند و علیرغم تغییر سایر خوانندگان و نوازندگان این افراد همواره یاران حسین علیزاده در هم آوایان بوده اند .
ولیکن این شیوه برخورد با فردی که خود از شاگردان رضوی سروستانی و محسن کرامتی بوده و در کنسرتهای متعددی نیز بجز هم آوایان به عنوان خواننده اصلی گروه حضور داشته ، نه تنها صحیح نبوده که به اعتقاد نگارنده اشتباهی بوده است جناب علیزاده مرتکب گردید .نکته دیگر آنکه اگر هدف علیزاده از برگزاری کنسرت با هنرمندان جوان ، معرفی و میدان دادن به آنها برای حضور فعالتر در عرصه موسیقی میباشد این مهم تنها با همنشینی در کنار ایشان محقق نمیگردد ، آنچه که پر واضح است آنکه هنرمند برای دیده شدن ، باید هنر خود را نشان دهد . که جناب علیزاده مجال دیده شدن را از اخواص در این کنسرت گرفته بود ... از آنجائیکه نو آوری در موسیقی یکی از اهداف علیزاده بوده و به این هدف نیز با موفقیت نائل آمده است اما این نوآوریها زمانی کامل تر میشد که از هر دو صدای موجود بهره برده و اجرای برخی قطعات را بر عهده خواننده دیگر این گروه واگذار می نمود ، گرچه اخواص نیمی از وجود علیزاده نیست !اما قطعا قابلیتهایی در وجودش نهفته است که میتواند فراتر از یک همخوان در کنسرتها ظاهر گردد .
ادبیات ایران زمین سرشار از اشعاریست که توسط شاعران بزرگ سرزمین مان از قرنها قبل سروده شده و هم اکنون نیز توسط بزرگان شعر و ادب فارسی ارانه میگردد و چونان دریایی بی پایان و بی منتهاست ، از حافظ و سعدی و مولانا تا منزوی و ابتهاج و شفیعی کدکنی و... گستره اشعار ناب فارسی بقدری وسیع است که هر قدر از آن استفاده گردد حتی ذره ای از وسعت اش کاسته نمیشود، بسیاری از این اشعار نیز توسط موسیقیدانانمان از سالهای قبل تاکنون در قالبی زیبا و آهنگین به بهترین نحو ممکن به مخاطبین عرضه شده و در خاطر آنها ماندگار گشته اند و بسیاری دیگر از این اشعار در انتظار آنند که آهنگسازان مان آنها را بصورت یک موسیقی در خور و فاخر ، تحویل مخاطب دهند ، اما متاسفانه هنرمندان موسیقی ما همواره در پی استفاده از اشعاری هستند که در دوره های قبل اجرا گردیده است و مخاطبین نیز، قبل تر ، با آنها ارتباط برقرار نموده اند ؛ قطعا شنیدن شعری با موسیقی خاطره انگیز برای مخاطب ارجح تر از عرضه متفاوت آن شعر خواهد بود . این مسئله سئوالیست که در ذهن نگارنده نقش بسته که ، آهنگسازان را چه شده است که تمایل به اجرای اشعاری دارند که در سنوات گذشته توسط هنرمندان دیگر اجرا شده است .
مگر اشعار دیگری وجود ندارند ؟ آیا آهنگسازقصد دارد از محبوبیت آن شعر به نفع موسیقی خود بهر برداری نماید ؟
در این کنسرت نیز دقیقا همان اتفاقی افتاد که مدتهاست در میان سایر آهنگسازان باب شده است ، استفاده از اشعارتکراری در چند قسمت این کنسرت بوضوح مشخص بود , شاخص ترین آن قطعه پایانی " باده توئی " که سالها قبل مرحوم ذوالفنون آن را به بهترین نحو ممکن و با صدای روحانی شهرام ناظری در آلبوم ماندگار آتش در نیستان در یک سینی طلایی تقدیم مخاطب نموده است . براستی چه لزومی بر اجرای مجدد این شعر با آهنگی که هیچ تناسبی با شعرفوق ندارد میتواند وجود داشته باشد؟
در انتها نیز لازم است این نکته را بیان نمایم که همواره نوآوری به معنی تولید قطعات نو و ناشنیده نیست ، گاهی اوقات تکرار قطعات بیاد ماندنی با اعمال تغییراتی بر روی آنها توسط فردی چون علیزاده که ثابت نموده تکرار ناپذیر است نیز ، میتواند نوعی نوآوری قلمداد گردد .شاید شنیدن دوباره این آثار بسیار جذاب تر از گوش سپردن به قطعاتی باشد که مخاطب نمیتواند ارتباطی با آنها برقرار نماید . به امید آنکه خالق آثار نی نوا و ترکمن به دوران طلایی خود بازگشته و آثاری در خور نام خود تولید و عرضه نماید.